سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیور حکمت، بی رغبتی به دنیاست . [امام علی علیه السلام]
عد ل
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 62472
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
........... درباره خودم ...........
عد ل
شقایق
زنی هستم سا ده به دور از هر رنگ و ریا دلی چون دریا چون به او گفتم باید در این دیار باید گذشت کرد و صبور بود تا با تو این چنین کنند ببخش تا بخشیده شوی بزرگی کن تا بزرگ شوی شایدبارها زمین بخوری شاید بارها نا امید شوی......ولی تنها یک بار دیگرامتحان کن ......بر خواستن را :امید واری را پشیمان نمیشوی دوست من . ایمان دارم هر کس قدر خود داند نا بود نخواهد شد

........... لوگوی خودم ...........
عد ل
............. بایگانی.............
تقدیر
گذشته

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
یادداشتها و برداشتها
انجمن علوم مهندسی پلیمر و شیمی ایران
دوزخیان زمین
دنیای واقعی

......... لوگوی دوستان من .........








............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • دست پرو ر دگار

  • نویسنده : شقایق:: 88/1/24:: 12:24 صبح
    سلامی گرم به تمامی دوستانی که منتظر ادامه داستان بودند ولی متاسفانه بنا به دلیلی نتوانستم ولی قول می دهم کوتاهی جبران شود ولی قبل از آن               سال نوی نوی نوی تون مبارک صد سال به این سالها
    و اما ادامه:
    نگین یک بیماری خطر نا ک را پشت سر گذاشته بود از طرفی خواهرش دعوا را شروع کرده بود .با این حال او را در اتاقش حبس کرده بودند او دل شکسته از این بی عدالتی و با چشمانی گریان روی تخت خود دراز کشید و فریاد بر آورد: می خواهم به خانه بر گردم قلب نگین با احساس معنوی چنین می گفت :از آ نجاییکه اندوهگین هستم مایلم به منز لگاه الهی خود باز گردم.
    همه ما روحیم.زمانی در عوالم بالا و در آ غوش نور و خالص الهی مشغول تفریح بودیم .
    خداوند ما را به زمین فرستاد تا تجربه ارزشمند زندگی در جهان دو گانه را کسب کنیم.
    این ما مو ریت ماست .اولین درس بزرگی که باید بیاموزیم آن است که خودمان را دوست داشته باشیم.
    بنابر این وقتی نگین با گریه و زاری آرزو کرد به خانه برگر دد خواسته او جنبه معنوی داشت. او در کمال در ماندگی توانسته بود خاطرات مبهم روحش را دریافت نماید. در واقع به یاد آورده بود.که منز لگاه حقیقی اش زمین نیست و سر انجام باید دنیا را ترک کند.
    او با خود گفت "اکنون در خانه به سر می برم"
    ممکن است من در خانه با مو قعیت نا گواری روبرو شوم اما به راستی این شرایط در حد استقامت و تحمل من بسیار عالی است.این دریافت او را بر این داشت تا موقعیت و جایگاه خود را در زندگی بداند.
    نگین بزرگ شد ازدواج کرد و سختی ها و مشقات زیادی را تحمل کرد .روزی افسرده و غمگین به کلیسا رفتاو در جوانی از مذهب کاتو لیک پیروی میکرد. اکنون به آخر خط رسیده بود داخل کلیسا شد .............................................ادامه دارد

    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ