سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خوب گوش دهد، زود بهره برد . [امام علی علیه السلام]
عد ل
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 63252
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 3
........... درباره خودم ...........
عد ل
شقایق
زنی هستم سا ده به دور از هر رنگ و ریا دلی چون دریا چون به او گفتم باید در این دیار باید گذشت کرد و صبور بود تا با تو این چنین کنند ببخش تا بخشیده شوی بزرگی کن تا بزرگ شوی شایدبارها زمین بخوری شاید بارها نا امید شوی......ولی تنها یک بار دیگرامتحان کن ......بر خواستن را :امید واری را پشیمان نمیشوی دوست من . ایمان دارم هر کس قدر خود داند نا بود نخواهد شد

........... لوگوی خودم ...........
عد ل
............. بایگانی.............
تقدیر
گذشته

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
یادداشتها و برداشتها
انجمن علوم مهندسی پلیمر و شیمی ایران
دوزخیان زمین
دنیای واقعی

......... لوگوی دوستان من .........








............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • حسرت

  • نویسنده : شقایق:: 87/8/28:: 2:24 عصر

    یکی بود یکی نبود

    سالهای دور در یک روز سرد خدا زاده شد آن نکون بختی که تا کنون روزگارش هم چون دلش خون است

    در حسرت مهر مادر و لطف پدر

     روزها از پی هم می گذشتن او همیشه تنها بود هر شب قبل از خواب برای خود دوستانی در رویا یش پیدا می کرد و تا پاسی از شب با آنها خلوت می کرد

     بزرگ شد و بزرگتر هر که او را می دید با تاسف سری تکان داده و افسوس بر لب می گذشت

     بر خا نوادهش مسلم شده بود که او همیشه مهمان خواهد بود

     برای کسب علم تلاشی نمی کرد برای فراگیری فنون روزگار توکل به زمان می کرد و در آخر

    یکشب بر بلین پدر حاضر شد و دید پدر با چشمانی اشکبار او را به خدا سپرد و رفت

    عشق به پدر و دلسردی مادرنسبت به خود آتش به جانش انداخت

    به فکر راهی برای این نا بسامانیش بود که دید حال مادر هم خراب است

    و شبهای دوری از پدر طولانی نشده بود که مادر هم رفت

    دیگر هیچ برایش نماند همه آنهای که باید بودند رفتن

    دیگران از سر رحم رختخواب رویا هایش را در یک آسا یشگاه پهن کردند

    و او بیزار از این تنهای 

    شبی او هم بدون رفتن به رویا و بدون گفتن خدا حافظی از دوستان  تازه پیدا شده اش با خوردن

    مرگ او هم رفت

    قصه او دهان به دهان گردید حال غصه خیلی ها شد


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ