[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
عد ل
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 63811
بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 14
........... درباره خودم ...........
عد ل
شقایق
زنی هستم سا ده به دور از هر رنگ و ریا دلی چون دریا چون به او گفتم باید در این دیار باید گذشت کرد و صبور بود تا با تو این چنین کنند ببخش تا بخشیده شوی بزرگی کن تا بزرگ شوی شایدبارها زمین بخوری شاید بارها نا امید شوی......ولی تنها یک بار دیگرامتحان کن ......بر خواستن را :امید واری را پشیمان نمیشوی دوست من . ایمان دارم هر کس قدر خود داند نا بود نخواهد شد

........... لوگوی خودم ...........
عد ل
............. بایگانی.............
تقدیر
گذشته

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
یادداشتها و برداشتها
انجمن علوم مهندسی پلیمر و شیمی ایران
دوزخیان زمین
دنیای واقعی

......... لوگوی دوستان من .........








............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • سلام خورشید

  • نویسنده : شقایق:: 87/11/26:: 4:27 عصر
    سلام خورشید ........صبح به امید دیدن تو چشم باز میکنم
    هوای ذلم بارانی است
             می خواهم زیباترین ترانه ام را
                                         با کاروانی از عشق
                                                            برای بدرقه نگاهت راهی کنم
    تا کو له بار چشمانت خیس از خستگی زمان شود
                                تا تو بخوانی و من همیشه عاشق بمانم
                                                                                ای تنها ترین آفتاب روزهای برفی ام
    امروز بعد ازسه ماه باز پشت کا مپیوتر نشستم راستی که سلامتی خود نعمتیست و ما قدر آن را نمی دانیم
    به تو صیه دوستانم داستانی که می خواستم روی صفحه سفید کاغذ بیاورم روی صفحه سفید تو می آورم تا همگان آن را خوانده و هر برداشتی داشتن با جان و دل پذ یرایم امید وارم برای آنها هم چیزی در بر داشته باشید
    از دوستانم می خواهم تحت هیچ شرایطی مطالب را به نام خود ارایه ندهند ولی اگر برایشان مثمر ثمر بود حتما بهم بگید
    .


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ