دوست من سلام می دونی این چند مین نا مه است که برات می نویسم تو بدون خو ندن اون پاره کرده دور می اندازی
ازت می خوام برای یک بار هم که شده اون باز کنی توش نگاه کنی روش نوشتم ........محرمانه.......................
سا لها پیش از این مادری بود که به دخترش ظلم می کرد و به پسر هاش می بالید تک دخترش در حسرت مهر مادر بود ظلم او تمامی نداشت تا یک روز فهمید پسر ها در قبال مهر بی حد و مرز او در جواب چه کردن تن به کاهلی سپرده بودن
از آخرین اندو خته مادر بهره می بردن و در آخر مادر از غصه بیما رگشت و روز به روز بیما ر تر که اکنون این مادر هست و در گوشهای از این کر ه خاکی در آسا یشگاه بستری است .پسر ها آواره کو چه و خیا با ن و تک دختر به دنبا ل گمگشه مهر مادری هنوز هم که هنوز ه به مادر سر می زند و لطف خود را از او دریق ندارد .
دوست من این داستان سرگذشت خود منست . انتظار یاریت ندارم می خواهت مثل عطش باران در کویر به دیدنم بیا تو را من چشم در راهم.......................................................................................تنها